آرام نامه

آرام نامه

تندتر...تندتر...تندتر....

ولي هرچه بود، عاشقِ اين بودم كه سريع ازش برم بالا و برسم به قلّه‌ي فلزي و بعد با غرور نگاهي به اطراف بياندازم و براي مادرم دست تكون بدم . . .
بعدش نوبت تاب‌بازي بود . . . دو تا زنجير متصل به يك ميله‌ي پهنِ صاف كه تا وسط آسمون بالا مي‌رفت . . . روي تاب كه مي‌نشستم بازي دلهره شروع مي‌شد، مي‌رفتم عقب و به جلو كه مي‌اومدم دلم هُـرّي مي‌ريخت پائين، ولي با صداي بلندتري داد مي‌زدم، تندتر . . . تندتر . . . !
تاب‌سواري، صف، نوبت و حساب و كتاب داشت. از تاب كه مي‌اومدي پائين، بايد مي‌رفتي توي صف و منتظر مي‌شدي تا دوباره سوار شي. گاهي انتظار تاب‌سواري به نيم‌ساعت يا چهل دقيقه هم مي‌رسيد. عوضش وقتي كه سوار تاب مي‌شدي، مي‌تونستي تا صداي بقيه درنيومده، بِري تو دل آسمون و بياي پائين و از اين همه هيجان لذت ببري ولي هميشه از همون لحظه‌ي اولي كه سوار تاب مي‌شدم، يك فكر توي سرم بود . . . پَرِش . . . اينكه يك‌دفعه دستمو از تاب رها كنم و بپرم روي زمين . . . گاهي اوقات بعد از پريدن، سخت زمين مي‌خوردم و يكي دو جاي بدنم زخم مي‌شد. گاهي اوقات مي‌تونستم بعد از پريدن، تعادلم رو حفظ كنم و كلي به خودم ببالم . . . احساس مي‌كردم با اين پرشِ بي‌نقص، فاتح دنيا شده‌ام! بعد از پرش هم دوباره صف بود و . . . لذت پرش باعث مي‌شد هنوز درست و حسابي تاب نخورده، فكرمو براي پرش متمركز كنم و از روي تاب بپرم پائين . . . هرچند از وقتي دستمو از زنجيرهاي تاب رها مي‌كردم تا وقتي پاهام به زمين مي‌رسيد، يك ثانيه هم طول نمي‌كشيد ولي من مي‌مردم براي هيجان همون كم‌تر از يك ثانيه! . . . 
روزهاي زيادي تاب خوردم و از تاب پائين پريدم و توي صف تاب ايستادم تا اينكه ديگه از دوران كودكي به نوجواني و جواني رسيدم و مجبور شدم تاب‌سواري رو با تموم هيجان‌هاش رها كنم . . .
امروز كه فكر مي‌كنم، مي‌بينم در تمام طول زندگي، سوار همون تابِ كودكي بوده‌ام. گاهي اوقات، تاب به آرومي بالا و پائين رفته و من هم ازش لذت برده‌ام و گاهي اوقات هم تصميم گرفته‌ام شانس پريدن رو امتحان كنم، گاهي اوقات سخت زمين خورده‌ام و گاهي اوقات تونستم تعادلم رو حفظ كنم . . . حالا هم سوار تاب زندگي‌ام.
گاهي حواسم پرت مي‌شه و دل مي‌بندم به حركت آروم تاب ولي يكدفعه به خودم مي‌يام و داد مي‌زنم: تندتر . . . تندتر . . . و بعدش هم . . . پَرِش . . . مهم نيست كه بعد از پرش زمين مي‌‌خورم يا مي‌ايستم، مهم اينه كه من بايد بپرم!
اگه سرپا بايستم كه بهتر، اگر هم زمين بخورم، تا مدتي قدر آروم تاب خوردن رو مي‌فهمم و بعد دوباره آماده‌ي پريدن مي‌شم . . .  .
به شما هم پيشنهاد مي‌كنم، خودتون رو آماده كنيد، كافيه به اين باور برسيد كه لذت پرواز، ارزش زخم برداشتنو داره. بعدش هم بايد فرياد بزنيد: تندتر . . . تندتر. . .

مهدی ارام فر


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

سر هر دیواری...پیچکی خواهیم کاشت... پای هر پنجره ای...شعری خواهیم خواند...


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , aramnameh.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM